loading...
مهاجر عشق
لایو بازدید : 23 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

درحالی که این روزها بحث پایان رسمی همکاری مجتبی جباری با سپاهان و حضور این تیم در قطر مطرح شده و از سویی رئیس هیئت مدیره باشگاه استقلال در مصاحبه روز گذشته خود اعلام کرد که تلاش می کند این بازیکن را به این تیم بازگرداند امروز نامه ای به باشگاه استقلال رسید تا ثابت شود روابط بین او و باشگاه استقلال چندان هم حسنه نیست.

به نقل از فارس، جباری به دلیل پرداخت نشدن مطالباتش از سوی این باشگاه از استقلال در کمیته انضباطی شکایت کرده است و نامه این شکایت امروز به دست مسئولان استقلال رسیده است.

با این شرایط بسیار بعید است که شماره ۸ سابق راهی برای بازگشت به این تیم داشته باشد.


لایو بازدید : 8 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

نمي‌دانم تو مي‌خواني ز چشمم حرفهايم را !

نمي‌دانم تو مي‌بيني نگاه بي صدايم را كه مي‌گويد:

بدون مهرباني‌هاي بي‌حدت..

بدون عشق تو

هيچم...




لایو بازدید : 15 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
سلام

به نوبه خودم آغاز سال تحصیلی جدید رو به همه دانشجویان عزیز و اساتید محترم تبریک عرض می کنم و امیدوارم  سال تحصیلی خوش و پرباری رو داشته باشند.


189

لایو بازدید : 12 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

تو دانشگام که اس میده امشب قراره بیاین خونه ما!مث اینکه بابا اینا صب زنگ زدن خونه ــشون !کلی ذوق میکنم و استرس میگیرم !میرم تو فکر که زود برگردم خونه برم حموم و فلان لباسمُ بپوشم و ازین حرفا که یادم میفته مامان گفته منُ نمی برن!

وقتی برام  این پستُ میذاره!


لایو بازدید : 5 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
 

چگونه می توانیم تواناییهای مغزمان رابالاببریم؟

فکرکردن،مطالعه،دقت کردن،تمرکزوافزایش تمرکز،بازی ریاضی،حل مسایل ریاضی، شطرنج،بازیهای فکری،پازلها،حل جدول،حل جداول سودوکو،شرکت کردن درکارهای گروهی،شرکت کردن دربحث های گروهی،حفظ کردن حداقل یک شماره تلفن روزانه ورسیدگی به تغذیه روزانه مثل خوردن مغزها(گردو،بادام،......)نخوردن چیپس وپفک وفست فودها وانواع سسها،نوشابه و...........کم خوردن پنیرویاخوردن پنیرباگردویاکنجد

وخیلی ازکارهای ذهنی که باعث کارکشیدن ازمغز می شوند وتواناییهای مغزمان رابالامیبرند.


لایو بازدید : 3 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

امام زاده محمد نوربخش

نذر داشتم

باهم رفتیم

خوب بود




لایو بازدید : 2 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)
آقايان؟؟دلاوران؟؟جوانان؟؟

باور كنيد دو دستي چسبيدن به فرمون اتومبيل كار خانوم هاست...آيا دوست داريد خانوم سين بياد اينجا و سوژتون كنه؟؟اگر جوابتون منفيه پس دولا شو همين الان اون صندليه ماشينتو بده عقب...آهان...يه ذره ديگه...همچين بتوني لم بديا...خوبه بسه ديگه ...آفرين...حالا شيشه ي ماشينتو بده پايين دستتو بذار لب پنجره در همون حال با انگشتاتم فرمونو بگير...ماشينت كولرم داره مهم نيست شما پنجره رو بده پايين همين كاري كه ميگمو بكن دهع...ژست مردونه بهتر از كولره:دي اصن عرق سوز شو بمير! ولي از ژست مردونه غافل نشو:||

دست راستتم همچين آزادا...راحت...هركار خواستي باهاش بكن من اجازه ميدم:دي...اصن دستتو بكن توو دماغت...توو موهات...سيگار بكش...دنده عوض كن...آهنگ عوض كن...آيينتو صاف كنو خودتو تووش ببين...داشبردتو باز كنو ببند...خلاصه كه راحتي داداش...من ميذارم:دي...فقط تورو اون جون جدت بذار دو دستي فرمون چسبيدن مال خانوما باشه...اصن ما تمام سوژه شدن هامونو به جون ميخريم:دي فقط شما ژست هاي خانومارو نگيريد زيرا كه براي يك آقا دو دستي چسبيدنه فرمونو صندلي توو دهن فرمون بودن افت داره!!ماها كه باهاش بزرگ شديم افت نداره واسه نسوان

توي جاده...واي خداي من توي جاده اي كه مسير جلوت باز...يعني ديگه منه ناواردم اونجا بهم ماشين بدن با سرعت ميرونم كيفم ميكنم...اونوقت يكي افتاده بود جلوي ما...نميكرد يه ذره بكشه كنار  بشه سبقت گرفت ازش...دو دستي فرمونو چسبيده بودن...صندليشون هم توو دهانه فرمون! ...از همه مهمتر اينكه رانندشم مرد...سرعتم كه لاك پشت...خب عزيزمن اگه ميترسي...اگه رانندگيت هنوز خوب نيست يا كلا خوب نيست خب مجبوري توو جاده بشيني؟؟بنده كلا خب با سرعت اونم توو جاده اصلا موافق نيستم و دائمم به پدر گوشزد ميكنم كه بابا يواش تر برو ولي اينبار ديگه انقدر به اينجام!! رسيده بود هي به شوخي ميگفتم بابا بپيچ جلو بكشونيمش پايين بعد نگهش دار من يه دل سير بزنمش 

پ.ن:الان كه داشتم وارد وبم ميشدم توو به روز شده ها اسم يه وب منو خيلي به فكر فرو برد...نوشته بود نيم كيلو باش ولي مرد باش!

عزيزم خب مرد نيم كيلويي به چه دردي ميخوره؟؟نه خب با نيم كيلو چيكار كنيم؟؟بغلش كنيم؟؟بذاريم توو جيبمون؟؟چيكار كنيم؟؟يه 80-90 تايي رو ديگه بايد باشه خب کم کمش چرا آخه انقدر کم توقعی؟؟

پ.ن۲:بنده روزهایی در چشم اندازم دارم میبینم که دچار کمبود وقت بشم بنابراین احتمالا این آخرین پستی خواهد بود که نظرخواهیاش بازه...از اونجایی که میدونم شاید دیگه وقت نکنم براتون کامنت بذارم اگر پستی هم بنویسم برای خودمو نظراتشو میبندم که شرمندتون نشم...

دیگه اینکه بفرمایید کلوچه شمال الان


42

لایو بازدید : 1 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)
ای بابا ینی قسمت نمیشه من دنیلُ ببینما :(

3 روزه ندیدمش :(

زیست داشتیم صُبح بعد معلمه یه مطلب اضافی گفته بود خیلی چِرت بود اصلن با کتاب جور در نمیومد.

من سوال کردم گفتم داریم یه همچین چیزی؟بروبچز هم گفتن اونام اکشال دارن.

بچه ها زیستِ بدبختو به رگبار سوال بستن آخرش خانمون گفت متنی که نوشتینو پاک کنین..زووود .

البته من پاک نکردم میرم از آقای « حآجی » میپرسم میام میزنم تو دَهن این معلمه زیست خودمون.

عاقا برگشتنی این مُحسن پسر « ممد » پولدارن خَفن.

با یه شورلّت ( درسته؟ ) اومده بود دَم در مدرسه انقد کاشین خوکشلی بود...

البته من به راننده ش کار ندارما به هیچ وَجه...ولی ماشینه خعلی شیک بود...

دنیل الان کجآس؟؟

تازگیا روزام خیلی چِرت میگذرن باو.

زهرا میگه تابستون میخاستن برن باغ خاله ش اینا برا شام.بَعد گُم شدن :)

میگه چنتا آقا از این لاتای داداشـــــــــــــــــ میشن اومده بودن کمک کرده بودن و اینا.

بعد تازه ماشینشونم اُفتاده بود تو چاله...قوز بالا قوز ! اونام ماشینو درآوردنُ اینا...

انقد باحال تعریف میکرد من رَسمن دیگه اشکم دراومده بود از خنده...بعد همه میپرسن چرا گریه میکنی؟!

+ چرا من هی بعد میگم؟

رضایی زبان زنگید گفت دانشگاه تدریس داره با کلاس ما کنتاکت کرده امروز نریم خودش میزنگه تایم بعدیو میگه.

+امروز شاید رفتم کفش بگیرم :) عشق کفش دارم شدید..

بعد از اونجا میخام کتاب آبی تست زیست که از قلمچی گرفتمو پس بدم بهشون بابا کتابای قلمچی خعلی 

مُزخرفن.. برا زیست موخوام خیلی سبز بگیرم..انقد کتاب باحالین!

+هانی میگه تابستون عروسی پسرخالش بود مثل اینکه پسرخاله با خانومش قراره تو تهران زندگی کنن دیگه ،

میگه شب عروسی خالشُ دختر خاله و اونیکی پسرخالش که میشن خواهر بردار داماد رفتن خونه همسایه 

شبُ.... =) « گرفتین که چی میگم ؟ »

دِ اخه خیلی واجبه مثلن؟ خخخخ

حالا فِک کُن به همسایهه چی گفتَن؟! خخخخخخ

دیروز از مدرسه برگشتنی نُخود رو دیدیم .. عـــــــــــــــق.... در موردش چیزی نگم بهتره بابا... 

امروز روز آتشنشانه؟ عَجَب!

عَجَب تکّه کلام دنیله :) انقد گفته منم میگم هِی !

باید زیستُ بخونم 3 روز پشت سر هم زیست داریم اَه..آدم زَده میشه :/

فِلن همین چرتو پرتا به ذهنم میرسه!

شَب باید یه سَر بیام نِت ببینم میتونم با دنیل بحرفم یا نع!

دلم واسش شده قَدّ یه مولچه!

دلنیام گفت دیگه نمیاد!

البته میادا کم میاد!

میگه دنیل بَدش میاد دلنیا بمن میگه آبجی کوشولو!

خود دنیل بمن میگه کوشولو ها مثه اینکه!

فِلَن.


تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 123
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 1,375